صاحب الزمان

  • خانه 
  • تماس  
  • ورود 

داستان

07 اردیبهشت 1395 توسط وحیده داودزاده


داستان کوتاه دخترک تیزبین 
روزگاری یک کشاورز در روستایی زندگی می کرد
که باید پول زیادی را که از یک پیرمرد قرض گرفته بود، پس می داد
کشاورز دختر زیبایی داشت که خیلی ها آرزوی ازدواج با او را داشتند
وقتی پیرمرد طمعکار متوجه شد کشاورز نمی تواند پول او را پس بدهد
پیشهاد یک معامله کرد و گفت اگر با دختر کشاورز ازدواج کند بدهی او را می بخشد
و دخترش از شنیدن این حرف به وحشت افتاد
داستان کوتاه دخترک تیزبین short story
و پیرمرد کلاه بردار برای اینکه حسن نیت خود را نشان بدهد گفت:
اصلا یک کاری می کنیم، من یک سنگریزه سفید و یک سنگریزه سیاه در کیسه ای خالی می اندازم
دختر تو باید با چشمان بسته یکی از این دو را بیرون بیاورد
اگر سنگریزه سیاه را بیرون آورد باید همسر من بشود و بدهی بخشیده می شود
و اگر سنگریزه سفید را بیرون آورد لازم نیست که با من ازدواج کند و بدهی نیز بخشیده می شود
اما اگر او حاضر به انجام این کار نشود باید پدر به زندان برود
این گفت و گو در جلوی خانه کشاورز انجام شد و زمین آنجا پر از سنگریزه بود
در همین حین پیرمرد خم شد و دو سنگریزه برداشت
دختر که چشمان تیزبینی داشت متوجه شد
داستان کوتاه دخترک تیزبین short story
او دو سنگریزه سیاه از زمین برداشت و داخل کیسه انداخت ولی چیزی نگفت!
سپس پیرمرد از دخترک خواست که یکی از آنها را از کیسه بیرون بیاورد
دخترک دست خود را به داخل کیسه برد و یکی از آن دو سنگریزه را برداشت
و به سرعت و با ناشی بازی، بدون اینکه سنگریزه دیده بشود
وانمود کرد که از دستش لغزیده و به زمین افتاده
پیدا کردن آن سنگریزه در بین انبوه سنگریزه های دیگر غیر ممکن بود
در همین لحظه دخترک گفت : آه چقدر من دست و پا چلفتی هستم!
اما مهم نیست اگر سنگریزه ای را که داخل کیسه است دربیاوریم
معلوم می شود سنگریزه ای که از دست من افتاد چه رنگی بوده است
و چون سنگریزه ای که در کیسه بود سیاه بود، پس باید طبق قرار، آن سنگریزه سفید باشد
آن پیرمرد هم نتوانست به حیله گری خود اعتراف کند و شرطی را که گذاشته بود به اجبار پذیرفت
و دختر نیز تظاهر کرد که از این نتیجه حیرت کرده است
در آخرین لحظات هم راهی وجود دارد که ما باید آنرا ببینی

 نظر دهید »

یامهدی

07 اردیبهشت 1395 توسط وحیده داودزاده

برای تعجیل در فرج مولا صاحب الزمان صلوات

 نظر دهید »

کینه

07 اردیبهشت 1395 توسط وحیده داودزاده

معلّم یک کودکستان به بچه هاى کلاس گفت که میخواهد با آنها بازى کند. او به آنها گفت که فردا هر کدام یک کیسه پلاستیکى بردارند و درون آن، به تعداد آدمهایى که از آنها بدشان میآید، سیب زمینى بریزند و با خود به کودکستان بیاورند. فردا بچه ها با کیسههاى پلاستیکى به کودکستان آمدند . در کیسه بعضیها ٢، بعضیها ٣، بعضیها تا ۵ سیب زمینى بود. معلّم به بچه ها گفت تا یک هفته هر کجا که میروند کیسه پلاستیکى را با خود ببرند . روزها به همین ترتیب گذشت و کم کم بچه ها شروع کردن به شکایت از بوى ناخوش سیب زمینی هاى گندیده. به علاوه، آنهایى که سیب زمینى بیشترى در کیسه خود داشتند از حمل این بار سنگین خسته شده بودند. پس از گذشت یک هفته، بازى بالاخره تمام شد و بچه ها راحت شدند. معلّم از بچه ها پرسید: «از این که سیب زمینیها را با خود یک هفته حمل میکردید چه احساسى داشتید؟ » بچهها از این که مجبور بودند سیب زمینی هاى بدبو و سنگین را همه جا با خود ببرند شکایت داشتند. آنگاه معلّم منظور اصلى خود از این بازى را این چنین توضیح داد: «این درست شبیه وقتی است که شما کینه آدمهایى که دوستشان ندارید را در دل خود نگاه میدارید و همه جا با خود میبرید. بوى بد کینه و نفرت، قلب شما را فاسد میکند و شما آن را همه جا همراه خود حمل میکنید. حالا که شما بوى بد سیب زمینی ها را فقط براى یک هفته نتوانستید تحمل کنید پس چطور میخواهید بوى بد نفرت را براى تمام عمر در دل خود تحمل کنید؟ » پس همیشه سعی کنیم کینه کسی رو به دل نگیریم بلکه به خوبیهای شخص بیشتر بیاندیشیم تا کینه ای از اون به دل بگیریم

 نظر دهید »
  • 1
  • ...
  • 24
  • 25
  • 26
  • 27
  • 28
  • ...
  • 29
  • ...
  • 30
  • 31
  • 32
  • ...
  • 33
  • ...
  • 34
  • 35
دی 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
    1 2 3 4 5
6 7 8 9 10 11 12
13 14 15 16 17 18 19
20 21 22 23 24 25 26
27 28 29 30      

صاحب الزمان

  • خانه
  • اخیر
  • آرشیوها
  • موضوعات
  • آخرین نظرات

جستجو

موضوعات

  • همه
  • بدون موضوع
  • امام زمان (عج)
  • امام زمان (عج)
  • خدا
  • خدا
  • امام زمان
  • امام زمان
  • شهدا
  • شهدای غواص
  • شهدا
  • داستان
  • داستان طنز
  • کینه
  • یامهدی
  • رهبری
  • بیانات رهبری برای نجات اقتصاد کشور
  • داستان
  • شهدای مدافع حضرت زینب
  • مادر
  • مادر
  • جایگاه
  • پدر
  • دلنوشته پدر
  • امین
  • خسته
  • ظلم
  • حدیث در مورد معلم
  • معلم
  • ذکر روز یکشنبه
  • حجاب
  • رویداد ماه شعبان
  • اعمال ماه شعبان
  • تبریک میلاد
  • تبریک میلاد
  • خدااااااا
  • جایگاه زن
  • خد ااااااا
  • ذکر ایام هفته
  • مدافع
  • عکس
  • غریب
  • خدایا
  • چرا به سوریه کمک کنیم
  • یاصاحب الزمان
  • با ولایت تا شهادت
  • مادر
  • ایت الله
  • مواظب باشیم دیر نشود
  • امام حسین
  • ال عبا
  • حضرت ایت الله بهجت
  • حضرت زینب
  • اقا بیا
  • خانم حضرت زینب
  • خطبه
  • خطبه
  • حضرت عباس
  • یا قمر بنی هاشم
  • از حسین تا مهدی
  • نماز اول وقت
  • ایا امام زمان از طلبه ها راضی است
  • یاصاحب الزمان
  • عکس پولدارترین مدافع حرم
  • زنی که با عمل خود را شبیه مرد کرد
  • خدااااااا
  • شهدا
  • اقاااااااااا
  • نیمه شعبان
  • بدحجابی در اخر الزمان
  • اثار قیام مهدوی
  • بیندیشید
  • حجاب
  • حجاب
  • تیپ زینبی
  • چادر
  • بیانات رهبری
  • چادر
  • چرا چادر حجاب برتر است
  • هوس
  • حدود حجاب
  • مد
  • ننه
  • اب
  • مواظب باشیم
  • تفاوت شاه ورهبر
  • خد ااااااا
  • یاد ایام

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟
  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس